Dear enemy

Dear enemy,is not me.it's the one i used to think he's my enemy,but after some,he became my Dear.n now he's DEAR ENEMY

Dear enemy

Dear enemy,is not me.it's the one i used to think he's my enemy,but after some,he became my Dear.n now he's DEAR ENEMY

زندگی،من چنین فهمیدم که مثل رودخانه است.نمی توان گفت آن آبی که از کوه فرود می آید رودخانه را می سازد،یا آن کوه که باران را مجال جاری شدن میدهد.

آن سنگ ها که که در راهند و مسیر رودخانه را می سازند،گاه راهش را کج می کنند و گاه از اثر آب به حرکت می افتند و آب راهشان می برد.

نمی توان گفت کدامیک از اینها رودخانه را می سازد.شاید در نهایت باغبانی که راه باریکی می کشد و رگی از رودخانه را به باغی می گشاید و درختی را رشد می دهد،حتی آن گیاهان خودرو که از آب رودخانه می نوشند و بر آن سایه می اندازند.

اما همه اینها در ساختن رودخانه نقشی دارند.گیرم در لحظاتی نقش یکی از آنها بیشتر می شود و وقتی به انتها می رسد و سر به خاکی نرم فرو می برد خود خوب می داند که چه راه درازی آمده و از میان ابر،کوه ، سنگ، درخت و باغبان کدامیک در حیاط او بیشتر سهم داشته اند.

انسان نیز وقتی به پایان می رسد و نقشی از همه زندگی در سرش می آید می تواند دریابد که کدام روزهای زندگی ، کدام ماجرا او را بیشتر ساخته و در ساختن او سهم بیشتر داشته.

 

 

بر گرفته از کتاب خانوم نوشته مسعود بهنود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد